محل تبلیغات شما

داشتم می‌گشتم دنبال تاریخ ۳۰ می که ببینم کجا بودیم که دوربین جریمه‌مون کرده اون تاریخ. سرچ کردم تو یادداشت‌هام. دیدم که نوشته بودم رفتم یه جای سرسبزی مثل بهشت چندتا گل و گیاه خریدم برای جنگل شخصی‌م. یادم اومد اون روز یک گلخونه‌ی سبز و جادویی و تودرتو کشف کرده بودیم تو تهران. بعد همینطور از ۳۰ می، اومدم پایین و یادداشت هام رو یکی یکی خوندم در بهار. چه همه نرم و قشنگ بودم تو بهار. حالم رو خوب کرد اون چیزهایی که قبل‌تر نوشته بودم. چقد خوبه که می‌نویسم. یک روزی برای نسل‌های بعد تعریف می‌کنم که ما چه نسلی بودیم. و چطور تو نا امیدی، از درون‌مون ذره‌های امید رو پیدا کردیم به هر سختی‌ئی که بود. زیر سنگ هم که بود. امروز من، از من ِ در روزهای بهار انرژی گرفتم. بعدش پا شدم و ظرف‌ها رو شستم، با آب گرم و بدون دستکش. و پیاز خورد کردم و تفتش دادم برای شیویدلی درست کردن. امروز من لباس‌های خشک‌شده رو جمع کردم و به گلدون‌هام آب دادم. امروز من برگ‌ خشک‌شده‌ی آگلونمای قرمزم رو جدا کردم و جوانه‌ی برگ نو رو که اون زیر پنهان شده بود دیدم. امروز من بلند شدم و زیر کتری رو روشن کردم و این انتهای دلگرمی بود. و کسی چه می‌دونست امید در لایه‌های زیرینی در من پنهان بود اما از من نرفته بود. جایی منتظرم بود تا پیداش کنم. 

برگرد به من ، مثل کسی که شبونه هوس دریا می کنه.

ای دیر یافته؛ با تو سخن می‌گویم ☘

رو ,تو ,اون ,بودیم ,بهار ,پنهان ,کردم و ,امروز من ,نوشته بودم ,از من ,شدم و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهشت دل كافه كتاب 2017