محل تبلیغات شما

برایش نوشته بودم: Pain matters و نوار باریک دور ویفر توت فرنگی را باز کرده بودم. بوی توت فرنگی پیچید توی دماغم. دستم را دور فنجان چای حلقه کردم.ازش بخار می آمد. یک تکه از زنجیر طلایی که هدیه مادرم بود، را گم کرده بودم. توی اتاق تعویض لباس ام آر آی گذاشته بودمش توی زیپ پشت کیفم. بعد انگار افتاده باشد توی تاکسی اول صبح در میرداماد. یا توی تاکسی اینترنتی آخر شب نزدیک خانه. نمی دانم هرجایی. به هرحال یک تکه از مادرم که همه جا همراهم بود گم شده بود. تنها چیزی که یادم رفته بود موقع رفتن به اتاق ام آر آی در بیاورم. متصدی گفت هیچ چیز فی همراه تان نیست؟ سنجاق سر؟ گوشواره؟ بند ؟ گفتم نه. یعنی آن تکه زنجیر را جزیی از خودم حساب کرده بودم. یک تکه مادرم جایی در میان گردن و سینه ام. 

برگرد به من ، مثل کسی که شبونه هوس دریا می کنه.

ای دیر یافته؛ با تو سخن می‌گویم ☘

تکه ,توی ,مادرم ,یک ,ام ,کرده ,کرده بودم ,یک تکه ,تکه از ,توت فرنگی ,آر آی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها